تاسوعا و عاشورا به چه معنا است ؟

تاسوعا و عاشورا به چه معنا است ؟

تاسوعا و عاشورا به چه معنا است ؟

    • تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۲
    • ساعت : ۱۶:۰۰
    • تعداد نظرها : 0
    • تعداد بازدید : ۱۵۹۰
  • این مطلب پسندیدم: ۱
  • انتشار این مطلب:
  تاسوعا و عاشورا به چه معنا است ؟
 
عاشورا از ریشة عشر به معنای ده و دهم و تاسوعا از ریشه تسع به معنای نه و نهم است .
این لفظ فقط بر نهمین و دهمین روز محرم اطلاق شده است.
به لحاظ آن که حوادث مهم کربلا در روز نهم و دهم ماه محرم الحرام اتفاق افتاد، این دو روز را برجسته تر نموده و به نام تاسوعا و عاشورا یعنی روز نهم و دهم محرم الحرام در فرهنگ مسلمانان به ویژه شیعیان از جایگاه خاصی بهره مند شد.
ابن اثیر در کتاب «نهایه» میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی است» .
همین مطلب را طریحی در «مجمع البحرین» گفته است.
البته پیش از واقعه کربلا ، هم پیامبر اسلام(ص) و هم حضرت علی(ع) شهادت امام حسین(ع) را در کربلا پیشگویی کرده بودند. امام حسین(ع) نیز شهادت خود را پیشگویی کرده، به برخی از پیامبران پیشین نیز شهادت آن حضرت وحی شده بود.
پس از آن که حضرت امام در کربلا به شهادت رسید، روز عاشورا میان مردم به روز حزن و اندوه شناخته شد و شیعیان علی(ع) آن روز را روز عزا و عزاداری قرار دادند . از این رو به نام عاشورای حسینی شهرت یافت.
امام صادق(ع) فرمود: و أمّا یوم عاشورا فیوم أصیب فیه الحسین(ع) صریعاً بین أصحابه و أصحابه حوله صرعی عراة؛(4) عاشورا روزی است که حسین(ع) میان یارانش کشته شد و بر زمین افتاد. یاران او نیز پیرامون او به خاک افتاده و عریان بودند.
روز نهم محرّم، تاسوعای سال 61 هجری امام حسین و یارانش در محاصرة نیروهای دشمن بودند. در این روز دشمن آب را به روی اهل بیت امام حسین(ع) و یاران او بسته بود.
این روز به دلیل این که بر اهل بیت سخت گذشت و شاید یکی از روزهای بسیار سخت و مصیبت‌بار برای خاندان پیامبر بود،به عنوان تاسوعای حسینی، مورد توجه شیعیان قرار گرفت.
امام صادق(ع) فرمود: «تاسوعا روزی است که حسین(ع) و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمد. ابن زیاد و عمر سعد از فراهم آمدن آن همه سوار خوشحال شدند و آن روز، حسین(ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند دیگر برای او یاوری نخواهد آمد و عراقیان او را پشتیبانی نخواهند کرد».
در مقابل شیعیان، بنی امیه و پیروانشان روز عاشورا را روز جشن و سرور قرار دادند. به تدریج دشمنان درباره عاشورا احادیثی ساختند تا آن روز را با فضیلت نشان بدهند، در حالی که آن روز، روز غم و اندوه و مصیبت است. روزی است که بهترین انسان را کشتند، جگر رسول خدا را پاره کردند و زنان و کودکان پیامبر را به اسارت بردند، آیا این روز میتواند روز مبارکی باشد؟!
امام صادق(ع) در همین‌ باره می‌فرماید: بنی امیه و همراهان آنان از شامیان، نذر کردند که اگر امام حسین کشته شد و به سپاهیان (بنی‌امیه) آسیبی نرسید و حکومت در خاندان ابی سفیان تثبیت شد، روز عاشورا را‌ عید قرار دهند و به شکرانه پیروزی خود، روزه بگیرند. این عمل، به صورت روش و سنتی میان مردم تاکنون ادامه دارد، که ریشه آن از خاندان ابوسفیان است. در این روز، مردم روزه می‌گیرند و با شادی، با خویشان و بستگان خود،‌رفتار می‌کنند. از این رو در زیارت عاشورا آمده است:
«اللّهم ان هذا یوم تبرّکت به بنو امیّة وابن آکلة الاکباد».
از جمله روایتی که در متون روایی و تاریخی راه یافته آن است که گفته اند: علت نامگذارى روز دهم محرّم به عاشورا آن است که ده نفر از پیامبران به ده کرامت در این روز مورد گرامیداشت الهى قرار گرفته اند. ، در حالی که این سخن صحیح نیست . ابن درید میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی» است و در دوره جاهلیت به این نام معروف نبود.
شیخ عباس قمی با اشاره به همین حدیث به نقل از نویسنده «شفاء الصدور» میگوید: بنی امیه روز عاشورا را مبارک میدانستند. در این روز برای خود خرید میکردند و خرید را در آن روز سنّت کرده بودند.آنان در این روز مراسم عید بر پا میکردند، آن روز را روزه میگرفتند و در آن روز طلب حوائج را مستحب میدانستند، برای همین درباره روز عاشورا فضایل و مناقبی ساخته‏اند و حتی دعائی هم درباره آن درست کرده‏اند که اولش این است: «یا قابل توبة آدم یوم عاشورا، یا رافع ادریس الی السماء یوم عاشورا، یا مسکّن السفینة یوم عاشورا یا غیاث ابراهیم من النار یوم عاشورا». اینها را ساخته‏اند تا امر مشتبه شود. آنان در سخنرانی های خود میگویند: هر نبیّ وسیله و شرفی دارد و در روز عاشورا این شرف زیاد میشود، مانند خاموش کردن آتش نمرود برای ابراهیم، قرار گرفتن سفینه نوح کوه جودی، غرق ساختن فرعون در دریا و نجات حضرت موسی از دست فرعون، نجات حضرت عیسی از دست یهودیان.
شیخ عباس قمی در ادامه میگوید: شیخ صدوق از میثم تمار نقل کرده امت پیامبر، فرزند پیامبر را میکشند و روز عاشورا که فرزند پیامبر را کشته‏اند، روز مبارک قرار میدهند! راوی میگوید: به میثم گفتم: چگونه آن روز را روز مبارک قرار میدهند؟ گفت: آنان در فضیلت آن حدیث جعل میکنند و میگویند: روز عاشورا روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفته با اینکه توبه آدم در ذی حجه پذیرفته شده است.آنان میگویند: در عاشورا، یونس از شکم ماهی نجات یافته، در حالی که در ذی قعده از شکم ماهی نجات یافته است. میگویند: روز عاشورا روزی است که کشتی نوح کنار کوه جودی قرار گرفت در حالی که روز هیجدهم ذی حجه قرار گرفت. آنان میگویند: روز عاشورا دریا برای موسی شکافته شد در حالی که در ربیع الاول شکافته شده بود .
حضرت امام رضا(ع) می‌فرماید: «کسی که در روز عاشورا از انجام کارهای مورد نیاز خویش پرهیز نماید، خداوند، حوائج دنیا و آخرت او را برآورده کند و کسی که روز عاشورا را، روز حزن و اندوه و مصیبت و گریه خود قرار دهد، خداوند روز قیامت را، روز شادی و سرور او گرداند و چشمش با دیدن ما در بهشت، روشن گردد.
 
 
 
 آيا حضرت عباس(علیه السلام) همسر و فرزند داشته است؟
  همسر و فرزندان حضرت عباس عليه السلام
حضرت ابوالفضل العباس(ع)، با لبابه دختر عبيدالله بن عباس، پسر عموي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، ازدواج نمود. لبابه، از بانوان بزرگ زمان خويش بود و در فضايي آكنده از نور و قرآن و مالامال از عطر روح نواز محبت به خاندان وحي، ديده به جهان گشوده و در سايه سار «قرآن و عترت» تربيت يافته بود. مادر لبابه، ام حكيم جويري دختر خالد بس قرظ كناني است.
تاريخ ازدواج چندان مشخص نيست اما از سن فرزندان حضرت عباس(ع) مي توان حدس زد كه ازدواج او بين سال هاي 40 تا 45 هجري صورت گرفته و اينكه سن او هنگام ازدواج بيست سال بوده است. ثمره اين پيوند فرزنداني به نام هاي عبيدالله، فضل، حسن، قاسم ويك دختر بود. اما بين تاريخ نگاران د رتعداد آنها اختلاف نظر وجود دارد.
برخي، حضرت عباس(ع) را صاحب دو فرزند به نام هاي عبيدالله و فضل دانسته اند و برخي ديگرعبيدالله، حسن و قاسمو برخي نيز عبيدالله و محمد را فرزندان او بر شمرده اند.
پس از شهادت حضرت عباس(ع) و فرزندان او در كربلا، لبابه به عقد زيد بن الحسن(ع) «فرزند امام مجتبي(ع)»در آمد و از او صاحب دختري به نام نفيسه گرديد. برخي ديگر نوشته اند: او از زيد، فرزند پسري به دنيا آورد و نام او را حسن گذاشت. بنابراين،‌ «حسن» پسر حضرت عباس(ع) نبوده بلكه نوه حضرت مي باشدكه از روي اشتباه در رديف فرزندان او ذكر شده است.
شهادت فرزندان حضرت عباس عليه السلام در كربلا
برخي منابع، از شهادت فرزندان حضرت در كر بلا سخن به ميان آوردند اما در نام آنها گوناگوني وجود دارد. نوشته اند: هنگامي كه حضرت عباس(ع) از روي اسب خود بر زمين افتاد و در درگيري با دشمن به شهادت رسيد، امام حسين(ع) خود را به او رسانيد و وقتي كه حالت او را مشاهده نمودند، فرياد برآورد: ((واغوثاه بِكّ يا الله، وّاقِلَه نا صِراه : فرياد ، به تو پناه مي برم اي خدا ! واي ازكمي ياران !)) در اين لحظه، محمد و قاسم صداي امام را شنيدند، نزد ايشان رفته ودر پاسخ امام، فرياد زدند: «لّّّّبّيكّ يّا مّولانا، نّحنُ بّينّ يّدّ يّكّ . در خدمت توايم اي سرور ما». امام حسين (ع) رو به آنان كرد و فرمودند:« بِشّهادّةِ اّبيكُمّا الكِفايّة: شهادت پدرتان بس است». اما آنان امتناع ورزيدند و گفتند: «نه به خدا اي عمو!»سپس از امام اجازه گرفته وبه ميدان نبرد شتافتند و پس از او قاسم به شهادت رسيد. علا مه سيد محسن امين- تراجم نويس مشهور- عبدالله بن عباس(ع) را نيز در شمار شهيدان كربلا ذكر مي نمايند. اما بنا به گزارش برخي ديگر از تاريخ نگاران، تنها محمد در كربلا به شهادت رسيده است در اين زمينه نوشته اند: د ركربلا سه تن از فرزندان حضرت عباس(ع) با او حضور داشتند كه د ربين آنها، حضرت عباس(ع)، محمد را از همه بيشتر دوست مي داشت و او را از خود جدا نمي كرد. او نوجواني پارسا و خدا برس بود و در ميان ابروانش اثر سجده ديده مي شد. وقتي حضرت عباس(ع) برادر بزرگوار خويش امام حسين(ع) را بي ياور ديد،‌فرزند خود محمد را صدا زد و با دست خود، لباس جنگ بر تن او پوشاند و شمشير به كمر او بست.سپس دست او را گرفته و نزد امام خويش رفت و خود از امام پيكار او را گرفت. محمد دست امام را بوسيد و پس از خداحافظي با زنان خيمه، به ميدان رفته و مبارز طلبيد و پس از ساعتي نبرد، به شهادت رسيد.
 
اعقاب و بازمانگان حضرت عباس عليه السلام
آنچه همگي تاريخ نگاران بدان تصريح كرده و اتفاق نظر دارند، اين است كه نسل حضرت عباس(ع) از طريق فرزند او عبيدالله گسترش يافته است. او در هنگام حركت امام حسين(ع) از مدينه به سوي كربلا در سنين كودكي بود ولي بعدها مردي دانشمند و فرزانه در دين و از فرهيختگان دوره خود گرديد. او با سه زن از زنان پاكدامن و فهيم مدينه به نام هاي رقيه دختر امام مجتبي(ع)، دختر معبد عبدالله تن عباس و دختر مسور بن مخزمه زبيري ازدواج نمود و صاحب دو فرزند به نام عبدالله و حسن شد كه نسل او نيز از طريق حسن، گسترش يافت.
از اين رو، بايد حسن بن عبيدالله بن عباس(ع) را سرشاخه اصلي نوادگان حضرت عباس(ع) برشمرد. لذا به معرفي و بررسي زندگاني نوادگان حضرت عباس(ع) از نسل حسن بن عبيدالله بن عباس(ع) مي پردازيم.
فرزندان حسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام
حسن بن عبيدالله 67 سال عمر نمودو صاحب پنج فرزند به نام هاي عباس، عبيدالله، ابراهيم، فضل و حمزه گرديد. شايد اين تيره از نسل حضرت عباس(ع) بلند آوازه ترين طايفه از تبار آن حضرت باشد كه به شرح كوتاهي از سرگذشت آنان پرداخته مي شود.
1- عباس بن الحسن
فردي شجاع و صريح بود به گونه اي كه نوشته اند كسي از بني هاشم در جرأت و صراحت لهجه مانند او وجود نداشت. وي در ايام خلافت هارون الرشيد به بغداد آمد. هارون الرشيد به خاطر فضل، ادب و شجاعت او همواره او را به كنيه مي خواند.
او به اندازه اي شيوا شعر مي سرود كه او را برترين شاعر از فرزندان امام علي(ع) مي دانستند. او ده فرزند داشت، كه از جمله آنان عبدالله بن العباس است. مأمون پس از درگذشت او گفت: «بعد از تو اي فرزند عباس! همه مردم مساوي شدند (تو با ديگران تفاوت داشتي).» مأمون جناره او را پياده تشييع نمود و شيخ بن شيخ خواندش.
محمد بن حمزه از ديگر نوادگان اوست كه به جوانمردي و بخشش، مشهور بود و به نزديكان خود بسيار رسيدگي نمود.نيكي او شامل حال همه مي شد و بخششي گسترده داشت، در طبريّه اردن، اموال بسيار داشته و داراي اراضي زيادي بود. طغج بن جفّ فرغاني بر او حسادت كرد و سپاهي براي چپاول اموال او فرستاد. و يد رنتيجه اين درگيري در باغ خود، در سال 287 ق. به قتل رسيد و شاعران د رسوگ او قصيده ها گفتند. از اين رو، به فرزندان و نوادگان او بنو الشّهيد گفته مي شود.
2-عبيدالله بن الحسن
درباره اش گفته اند: مردي به سان او پرهيبت و شكوه ديده نشده بود. وي امارت حرمين شريفين مكه و مدينه را بر عهده داشت و امر قضاوت در اين دو شهر نيز بر عهده او بود. مأمون، او را در سال 204 ق. به سرپرستي امو رحجاج بيت الله الحرام منصوب كرد و در دوران مأمون نيز از دنيا رفت. به تازماندگان و نوادگان او كه در سرزمين دمياط بودند، بني هارون و به دسته اي از آنان كه در فساي امروزي بودند،‌بني هدهد مي گفتند. گروهي از احفاد و دودمان او نيز در يمن سكنا گزيدند. عبيدالله بن الحسن داراي 11 فرزند شد.از جمله آنان قاسم بن عبيدالله بود كه پست جد خويش (امارت و قضاوت در حرمين شريفين) را عهده دار گرديد. او از نزديكان امام حسن عسكري(ع) هم بود.
3-ابراهيم بن الحسن
معروف به جردقة و در شمار پارسايان و اديبان زمان خود بود. وي صاحب نوزده فرزند گرديد و در سال 264 ق. درگذشت. از فرزندان او علي بن ابراهيم جردقه، فردي سخاوتمند و والا مقام بوده است. نوه او عبدالله بن علي به بغداد آمد و سپس به مصر رفت و در آن جا به بيان حديث پرداخت و كتابي به نام جعفرية نگاشت كه حاوي مطالب عالي در فقه شيعه بود. او در رجب سال 312 ق. وفات يافت.
4-فضل بن الحسن
او مردي دانشمند، سخنور، شجاع و مورد بزرگداشت خلفاي وقت خود و معروف به ابن الهاشميه بود. از او سه فرزند به نام هاي جعفر، عباس الاكبر و محمد به جاي ماند كه آنان نيز داراي جايگاهي ويژه نزد مردم بودند و هر يك، داراي فرزنداني بزرگوار چون خود بودند.از جمله آنان فضل بن محمد است كه مردي سخن دان و شاعر بود كه بازماندگان او د رقم و طبرستان پراكنده هستند. او اشعار زيادي در مدح دلاوري جد خود، حضرت عباس(ع) در كربلا سروده است.
5-حمزه بن الحسن
او بسيار شبيه به امام علي(ع) بود و در روزگار مأمون عباسي مي زيست. از آن جا كه عباسيان خود را از نوادگان عباس (عموي پيامبر صلي الله عليه و آله) مي دانستند، اين موضوع را در بسياري مواقع، دستاويزي براي توجيه اعمال قرار مي دادند. مأمون بدين منظور، نامه اي با دست خط خود براي حمزه نوشت و در ضمن آن بيان داشت: « به حمزه بن الحسن هزار در هم به جهت شباهت وافرش به امير المؤمنان علي(ع) بخشيده شود». او با زينب از نوادگان عبدالله بن جعفر ازدواج نمود. مردم او را زينبي مي خواندند؛ زيرا او با زينب(ع) دختر امير مؤمنان(ع) نسبت داشت. از نوادگان حمزه بن الحسن مي توان شاعري بلند آوازه به نام محمد بن علي را نام برد كه در بصره مي زيست و احاديثي را هم از امام رضا(ع) و رخي ديگر از امامان روايت كرده است.
از جمله بستگان حمزه بن الحسن، مي توان به برادرزاده اش كه هم نام اوست، اشاره كرد. هم اكنون مقبره او در شهر حلّه است و داراي گنبد و بارگاه با شكوهي مي باشد.
نوشته اند: مدر امام زمان (عج) مدتي در خانه او مهمان بوده است. او را نيز از راويان احاديث آل محمد (ص) و فردي درستكار و محترم و مورد اطمينان ذكر كرده اند. از فرزندان او قاسم بن حمزه مي باشد كه از دانشمندان و فقيهان زمان خود بوده است. او مردي بسيار زيباروي و ثروتمندي بخشنده در يمن بوده كهثروت او به صد هزار دينار مي رسيده است. او بسيار اهل بخشش به مردم بود.
ديگر نوادگان
حمزه بن قاسم
او از جمله نوادگان حضرت عباس(ع) مي باشد كه از مشايخ بزرگ و علماي بنام شيعه دردوره خود بوده است. حضرت عباس(ع) نياي پنجم او مي باشد و نسب كامل او عبارت است از: ابويعلي حمزه بن قاسم بن علي بن حمزه بن الحسن بن عبيدالله بن عباس(ع).
درباره او نگاشته اند: ابويعلي از دانشمندان شيعه و بنام و برخاسته از خاندان وحي و درختي تناور در بوستان دانشمندان شيعي است. وي از راويان احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بوده و دانشمندان بسياري، شاگردي او را به جاي آورده اند و وي را فردي مورد اعتماد و بلند مرتبه د رنقل روايات معصومان عليهم السلام ذكر كرده اند.
از او كتاب هاي زيادي بر جاي مانده است كه عبارت مي باشد از: التّوحيد، الزّيارات و المناسك، ده محمد بن جعفر اسدي و ... او در دست نوشته هاي خود احاديث بسياري را از امام صادق(ع) نقل نموده است.
او در قرن چهارم هجري مي زيسته و مرقد شريفش در جنوب شهر حله، بين رود فرات و دجله و در دهكده اي به نام قريه حمزه قرار دارد. پيشتر در مورد محل دفن او اختلاف بوده و مردم مي پنداشتند مرقد او متعلق به حمزه بن موسي كاظم(ع) است و با اين پندار، او را زيارت مي كرده اند اما داستان جالبي سبب بر طرف شدن اين پندار مي شود.
مي گويند: عالمي رباني و فقيهي بزرگ به نام سيد مهدي قزويني جهت تبليغ معارف ديني به حله رفت. او گه گاه از كنارمرقد ابويعلي حمزه بن قاسم مي گذشت اما به زيارت مرقد او نمي رفت. اين موضوع، موجب كن رغبتي مردم آن منطقه نسبت به زيارت آن مرقد شريف گرديد. روزي از او خواستند به زيارت مرقد برود، او د رپاسخ گفت به زيارت كسي كه نمي شناسد، نمي رود.
روز بعد، او به دهكده مذكور رفت و در اواخر شب براي خواندن نماز شب برخاست. نزديكي هاي طلوع آفتاب، سيدي از اهل همان روستا كه مورد اعتماد آن عالم رباني بود، نزدوي رفت و از او دليل زيارت نكردن او را پرسيد؛ ولي همان پاسخ پيشين را شنيد.
آن سيد علوي گفت:
«چه بسيار امور مشهوري هستند كه اصلي ندارند، اين مرقد متعلق به حمزه بن موسي كاظم(ع) نيست كه به اشتباه اين گونه مي پندارند، بلكه اين مرقد متعلق به ابويعلي حمزه بن قاسم از نوادگان حضرت عباس(ع) است كه از علما اجازه حديث داشته و دانشمندان رجال، او را بر وثاقت و پارسايي ستوده اند».
سيد مهدي قزويني گمان كرد كه او اين سخن را از علما شنيده و هرگز نمي پنداشت كه او از كتاب هاي رجالي و روايي چيزي بداند. از اين رو،‌ به آن سيد علوي چندان توجهي نكرد.
سيد علوي، خارج شد و سيد مهدي قزويني در سجاده خود به تعقيبات نماز مشغول گرديد تا آفتاب دميد سپس به كتاب هاي رجالي كه در دسترس داشت، مراجعه كرد و ديد گفته آن سيد علوي درست است. فردا در بين جمعيت، همان سيد علوي را يافت. نزد او رفت و پرسيد مطلبي را كه ديشب پيش از سحر به او گفته، از كجا به دست آورده است؟ سيد علوي انكار كرد كه سحر، پيش او بوده و سوگند خورد كه شب گذشته اصلاً در روستا نبوده و بيرون از روستا به سر مي برده است و حتي ادعا كرد اصلاً سيد مهدي قزويني را نمي شناسد.
سيد مهدي بي درنگ سوار مركب خود شد و عازم زيارت مرقد ابويعلي گرديد و به مردم گفت:
«اكنون بر من واجب شد كه به زيارت او بشتابم. زيرا شك ندارم آن سيد علوي كه ديشب ديدم، امام زمان(عج) بوده است.»
از آن پس، مرقد او رونق بيشتري گرفت و مردم توجه بيشتري به زيارت او نشان دادند. سيد مهدي قزويني بعدها د ركتاب فلك النّجاه خود تصريح نمود كه مرقد مذكور، متعلّق به ابويعلي حمزه بن قاسم از نوادگان حضرت عباس(ع) است.(ابوالفضل هادي منش / ماهنامه كوثر 2/10/1384)
 
دیزاینو ، اولین سایت طراحی گرافیک که میتونید مستقیم با طراح ، داخل سایت چت کنید و صدا و عکس و فایل بفرستید .
دیزاینو طراحی شما را ضمانت می کند .
تشکیل شده از برترین طراحان دانشگاهی
انجام کلیه کارهای گرافیکی : طراحی لوگو ، تایپوگرافی ، اینفوگرافی ، تراکت ، کارت ویزیت ، پوستر ، کاتالوگ ، سایت ، اپ ، بنر ، اسلایدر ، جلد مجله و کتاب ، لیبل ، جعبه ، هرنوع بسته بندی و ...
شماره تماس : 02188321534
تلگرام یا واتساپ : 09125225724
موبایل : 09125225724
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

برچسب ها :

نویسنده :  دیزاینو دیزاینو
  • این مطلب پسندیدم: ۱
  • انتشار این مطلب:

میزان رضایت مندی از این سفارش : از 3 رای ثبت شده

نظرات ثبت شده